آسیب های اجتماعی زنجیره ی به هم پیوسته ای است که یکی منجر به دیگری می شود و برای برطرف کردن این آسیب ها ضروری است که در حوزه های متعدد، آسیب شناسی صورت گیرد. بیکاری که در نهایت منجر به آسیب فقر می شود از نتایج اقتصاد بیماری است که خود، نتیجه ی مدیریت غلط در حوزه های متعدد است. حال مدیران یک جامعه می توانند با تغییر شاخص های تعیین نرخ بیکاری و ایجاد مشاغل کاذب و ترفندهای مقطعی دیگر، اعداد و ارقام را تغییر دهند و صورت مساله را عوض کنند اما نمی توانند بر نتایج آن سرپوش بگذارند و از عواقب آن صرف نظر نمایند؛ بی اینکه دود این آسیب در چشم صدر تا ذیل جامعه برود. وقتی بخش عظیمی از جامعه با این مشکل دست و پنجه نرم می کند و در نتیجه ی آن، فقر و فساد و طلاق گسترش می یابد و از طرف دیگر اقتصاد بیمار باعث اختلاف طبقاتی بیشتر می گردد؛ دیگر به سختی می توان این روند را زیر شاخ و برگ های کتمان حقیقت، پنهان کرد.
بیکاری و فقر در هر جامعه تحت تاثیر دو عامل عمده ی تولید و رشد اقتصادی در جامعه است و میزان تولید و در آمد سرانه بیانگر میزان متوسط رفاه اقتصادی افراد جامعه می باشد؛ پس با در نظر گرفتن این شاخص ها می توان گفت در حقیقت حتی بخش بزرگی از شاغلین ما در اصل جزو جمعیت بیکار محسوب می شوند و باید فکری به حال آنها بشود. ضمن اینکه باید در نظر داشت، در این آشفته بازار کاریابی، بسیاری از نیروهای مستعد و کارآمد، ناچار به پذیرش مشاغلی می شوند که یا در تخصص آنها نیست و یا نمی تواند همه ی توان آنها را به کار ببندد و در نتیجه منجر به عدم بهره وری از افراد و نظام کاری کشور می شود. در این باره پرورش نیروهای بدون تخصص دارای مدارک دانشگاهی نیز بی تاثیر نبوده و نیست و متاسفانه سالهاست که نظام آموزش عالی به این چرخه ی آسیب های اجتماعی با روند پذیرش دانشجو دامن می زند. در این روزهای انتخاب رشته و اعلام نتایج اولیه ی کنکور آنچه بیش از پیش باعث نگرانی می شود افزایش بی دلیل و غیرکارشناسانه ی ظرفیت های دانشگاه های دولتی در مقاطع مختلف است که البته گر چه در سالهای اخیر به صورت نامحسوسی تعدیل شده است اما در دراز مدت بحران بیشتری را متوجه جامعه ای می کند که بهترین مدارک تحصیلی از بهترین دانشگاههای خود را به دست کسانی می دهد که از ابتدا صلاحیت لازم برای نشستن پشت میزهای آن دانشگاه را نداشته اند. بحرانی که روزی دانشگاه آزاد به آن دامن زد اکنون اپیدمی همه ی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی در ایران شده است. این است که همه چیز به گونه ای پیش رفته است که دیگر نه به راحتی می توان افراد مستعد هر حوزه ی کاری را شناسایی کرد و نه کارجویان با توجه به تحصیلات عالیه ی خود حاضر به قبول بسیاری از پزیشن های موجود هستند. در این شرایط به جای آسیب یابی از منظر مختلف و برطرف کردن معضلات گذشته، هر روز شاهد تحولاتی در سیستم های مختلف هستیم که در نهایت به آسیب های دیگر اجتماعی دامن می زند. این آتش روزی که باید خاموش می شد روشن نگه داشته شد. امروز که زبانه کشیده ضرورت دارد که با تمام توان خاموش شود و گرنه دامان همه ی تدابیر برای آینده ی بهتر را نیز خواهد گرفت. بحرانی که با آسیب شناسی و اصلاح سیستم آموزشی و مدیریتی قابل ترمیم است؛ هر چند که ترمیم آن سالها به طول بیانجامد./انتهای پیام/مهرنوش دژم